معنی شبعه وآژانس

حل جدول

شبعه وآژانس

نمایندگی


شعبه وآژانس

نمایندگی

فرهنگ فارسی هوشیار

شبعه

سیرکنک

لغت نامه دهخدا

شبعة

شبعه. [ش َ ب ِ ع َ] (ع ص) شبعانه. (از اقرب الموارد). رجوع به شبعانه شود.

شبعه. [ش ُ ع َ] (ع اِ) مقدار یک سیری از طعام. (از منتهی الارب). یکی شبع. به مقدار سیرکننده از طعام. (از اقرب الموارد): اشتهی شبعه من الطعام، به اندازه ٔ یک سیری از غذا اشتها دارم. (از اقرب الموارد).


غطفانی

غطفانی. [غ َ] (اِخ) عیینهبن عبدالرحمن بن حوش غطفانی بصری. وی از پدرش روایت کرد. و شبعه و وکیع از او روایت دارند. (از انساب سمعانی ورق 410ب).

معادل ابجد

شبعه وآژانس

1495

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری